۳۵ سال قبل در چنین روزهایی، منطقه عملیاتی «شلمچه» واقع در شرق بصره، شاهد یکی از سختترین نبردهای تاریخ بود؛ عملیات کربلای۵، به عنوان نقطه اوج دفاع ملت مسلمان ایران از حقوق قطعی خود در جنگی نابرابر با رژیمی متجاوز و تبهکار.
به همین مناسبت، نگاهی خواهیم داشت به مسیر شکلگیری، اجرا و تاثیرات این عملیات سرنوشتساز:
«جنگ اکنون به مقطع حساسی رسیده و اگر ما خوب برخورد کنیم و پشت قضیه را درست بگیریم و مسئولین، مردم، رزمندگان و تمامی ارگانها و مردم آشنا به اسلحه، حساسیت این مقطع را به خوبی لمس کنند، سال جدید ما نیز انشاالله سال پیروزی و موفقیت خواهد بود.»
این جملات بخشی از خطبه دوم نماز جمعه در نخستین روز فروردین ۱۳۶۵ بود که توسط امام جمعه موقت تهران بیان شد. آیتالله هاشمی رفسنجانی علاوه بر آن که ریاست مجلس شورای اسلامی را بر عهده داشت، به عنوان فرمانده عالی جنگ هم شناخته میشد و طرح چنین موضوعی از جانب او در اولین روز از سال جدید، معنایی مشخص داشت: جنگ طولانی با رژیم حاکم بر عراق، به نقطهای سرنوشتساز رسیده است.
پس از نوروز سالِ ۱۳۶۱ که نیروهای مسلح کشور با خبر پیروزی حیرتآفرین در عملیات «فتح المبین» عیدانهای تاریخی به مردم تقدیم کردند، سه نوروز میگذشت که جای شیرینی یک فتح الفتوح، در سفره هفت سین ایرانیان خالی بود. سال ۱۳۶۵، در حالی تحویل شد که اخبار فتوحات فرزندانِ ملت در جبهههای جنوب، شوری کمسابقه را در کشور حاکم کرده بود اما زمانی که توپ تحویل سال شلیک شد، اکثر مردم خبر نداشتند که همان لحظه، نبردی سهمگین در جبهه جنوب جریان دارد تا فتح تاریخی رزمندگان ایرانی را به ناکامی تبدیل کند.
رژیم بعث که روز ۲۳ بهمن ماه، بندر استراتژیک «فاو» را در هجوم برقآسای ایرانیان از دست داده بود، تقریبا با هر آن چه در چنته داشت، بیش از دو ماه به شبهه جزیره «فاو» یورش برد اما در نهایت، خشمگین و بهتزده، در برابر حقیقت تسلیم شد. بهار سال ۶۵ در حالی به نیمه رسید که مردم و رزمندگان، سرمست از پیروزی بودند اما مسئولین عالی رتبه سیاسی و نظامی، خود را در بزنگاهی میدیدند که هرگونه تعلل و کوتاهی، قابل چشمپوشی نبود.
سه سال قبل، در عملیات «الی بیت المقدس»، پیشبینی شده بود که رزمندگان در آخرین مرحله، خود را به ساحلِ شرقی «اروند رود» برسانند. در صورت تحقق این طرح، علاوه بر آزادسازی خرمشهر، نزدیک ترین شهر عراق به مرزهای جنوب غربی کشور نیز عملا از کنترل دشمن خارج شده (بصره در ساحل غربی اروندرود قرار داشت) و ایران با دستِ پر، برای نشستن پای میز مذاکره مهیا می شد. اما پس از سه هفته نبرد، توان نظامی کشور نیاز به بازسازی پیدا کرد و مقرر گردید به آزادی خرمشهر بسنده شود.
فتح خرمشهر آن قدر بزرگ بود که این تصور را در بخشی از مدیریت سیاسی و نظامی کشور ایجاد نماید که شاید بتوان در همین مقطع، نقطه پایانی بر جنگ گذاشت. امید می رفت که قدرت نمایی خیره کننده ایرانیان، شرایط جهانی را برای به چالش کشیدن بانیان جنگ فراهم کند. اما گذشت زمان، امید به بهبود شرایط را به یاس تبدیل کرد.
چند هزارکیلومتر مربع از اراضی استراتژیک کشور کماکان در اشغال دشمن باقی بود و مجامع جهانی، تحت نفوذ قدرتهای بزرگ، نشانه ای از کوتاه آمدن در مواجهه با موازنه قدرت جدید از خود بروز نمیدادند. هیچ افق روشنی درباره شناسایی آغازگر جنگ، تنبیه متجاوز و پرداخت غرامت جنگ به ایران مشاهده نمیشد و جز تداوم رویه نوزده ماه قبل، نکته دیگری قابل تشخیص نبود؛ «راهبرد فشار به ایران و حمایت از صدام».
در چنین شرایطی، تنها یک گزینه برای رسیدن به ابتداییترین مطالبات کشور، پیش روی سیاسیون و نظامیون قرار داشت: ادامه جنگ.
حالا باید هدفی انتخاب می شد که پیروزی را تضمین و دشمن را مجبور به پذیرش شرایط ایران کند. این هدف با ارزش، همان بود که قبلا انتخاب شده بود؛ نزدیک ترین شهر بزرگ عراق به مرزهای ایران، جواهر درخشانِ مشرقِ عربی و پایتخت اقتصادی این کشور: «بصره».
چند هفته بعد از آزادی خرمشهر، تلاشها برای تهدید بصره آغاز شد، طی حدود سه سال، چهار حمله بزرگ با هدف نزدیک شدن به این شهر انجام گرفت که به نتیجه و پیروزی کامل نرسید. سرانجام در بهمن سال ۱۳۶۴، رزمندگان ایرانی، طی عملیات والفجر ۸، از عرض «اروند رود» گذشتند و بندر استراتژیک «فاو» را به تصرف خود درآوردند. تصرف «فاو» هر چند به معنای مسدود شدن تنها معبر عراق به خلیج فارس بود و ایران را با «کویت» (اصلی ترین متحد و پشتیبان اقتصادی و نظامی عراق) همسایه می کرد اما برای ارتش عراق، معنای بزرگ تری داشت.
غربِ «اروند رود» اندرونی و حریمِ امنِ جنوب عراق به شمار می رفت و ایرانیان با گذشتن از این رودخانه که به بزرگ ترین مانع طبیعی قلمداد می شد، قدم در «شاه نشینِ» عراق گذاشته بودند. حالا تختگاهِ این منطقه، یعنی بصره، از جبهه جنوب مورد تهدید قرار داشت.
با چنین نتیجه ای، توهمی که دستگاه تبلیغاتی حجیم و زبده عراق در جهان ایجاد کرده بود، مبنی بر شکست ناپذیر بودن ارتش بعثی در شرقِ «اروند رود»، از میان رفت و جنگ پس از شش سال به نقطه ای تعیین کننده رسید و موازنه قدرت به نفع جمهوری اسلامی تغییر کرد.
حالا تنها گزینه پیش روی رژیم صدام، برای بازیابی اعتبار میان حامیان و متحدانش ، بازپس گیری فاو بود. از سوی دیگر، رزمندگان ایرانی، که پس از چند سال بن بست، روحیه و اعتماد به نفسی دوباره پیدا کرده بودند، به تنگنای حیاتی عراق واقف بودند و باید پیش از دست به کار شدن دشمن، عملیاتی دیگر را آغاز می کردند که تخمین زده می شد، سرنوشت نهایی جنگ را تعیین خواهد کرد.
برآورد می شد که یک پیروزی بزرگ دیگر، باقی مانده هژمونی رژیم صدام را در داخل عراق و خارج بر باد خواهد داد و اگر هم به سرنگونی صدام با فشارهای داخلی منجر نشود، شرایط را به گونه ای رقم خواهد زد که بغداد، تحت فشار متحدان خارجی (که از کمک های کلان اما بی نتیجه به صدام به ستوه آمده اند) در برابر درخواست های مشروع و قانونی ایران به عنوان کشوری مورد تجاوز قرار گرفته، سر تسلیم فرود آورد.
در این مرحله، بار دیگر تمامی اهدافِ نظامی در آن سوی مرزها، از سوی نیروهای مسلح، مورد بررسی دقیق قرار گرفت. باید هدفی انتخاب می شد که دستیابی به آن، با توانِ نظامی ایران در سال ۶۵، متناسب باشد. بار دیگر همه راه ها، به بصره ختم شد.
پس از یک عملیات طولانی و دقیق گردآوری اطلاعات، منطقه ای موسوم به ابوالخصیب، در جنوب شرقی بصره، به عنوان آسیب پذیرترین نقطه در حصار دفاعی مستحکم این شهر، شناسایی شد. برای وصول به این هدف، رزمندگان ایرانی باید از رودخانه اروند عبور می کردند، کاری که در عملیات والفجر هشت، آن را با موفقیت کامل تجربه کرده بودند.
اما این بار، دشمن بر خلاف سال ۶۴ که اروند رود را غیرقابل عبور می دانست، با حساسیت و دقت زیادی از پهنه رودخانه حفاظت می کرد. مقرر شد برای عبور از اروند و رسیدن به ابوالخصیب، از جزایر موجود در این رودخانه استفاده شود. تاکتیک ویژه این عملیات، عبور شبانه حدود هزار غواص از یک تنگه به عرض ۳۰۰ متر، در میان دو جزیره «ماهی» و «ام الرصاص» بود. غواصان پس از عبور از «تنگه»، باید جزیره «ام الرصاص» را دور زده و هم زمان وارد جزیره «ام الرصاص» و «بلجانیه» می شدند و سپس خود را به کرانه جنوبی رودخانه می رساندند.
به این ترتیب خطوط دفاعی دشمن در جنوب اروند رود شکسته می شد. درنتیجه، نیروهای عراقی در جزایر از پشت سر هدف قرار گرفته و آرایش نظامی آنان در هم می ریخت.
در این مرحله، صدها قایق حامل رزمندگان، از دهانه رودخانه کارون و نهر عرایض، با سرعت به سوی جزایر یورش می بردند که منجر به سقوط جزایر می شد. آزادی کامل جزایر، باعث می شد، در پهنه متلاطم اروند، جای پایی محکم برای عبور هزاران رزمنده ایرانی فراهم و رسیدن به ساحل جنوبی رودخانه را بسیار آسان می کرد.
فاصله میان سواحل جنوبی تا ابوالخصیب، بی دفاع ترین قسمت حصار دفاعی بصره بود و رسیدن رزمندگان به ابوالخصیب، معنایی جز تسلط ایران بر این شهر نداشت. عملیات کربلای چهار در سوم دی ماه ۱۳۶۵، از سه محور آغاز شد. شلمچه، ام الرصاص و جزیره مینو مطابق طرح عملیات، رزمندگان، در شمال اروند رود، به مواضع مستحکم «شلمچه» و در جنوب این رودخانه به «ابوالخصیب» حمله می بردند.
هجوم در محور جزیره مینو هم بنا بود از جناح چپ تلاش اصلی در تنگه ام الرصاص حمایت کرده و مانع رسیدن قوای پشتیبانی به نیروهای دشمن در جزایر شود. در همان ساعات نخستین عملیات مشخص شد، دشمن در دو طرف تنگه ام الرصاص متمرکز شده و با هوشیاری، مسیر عبور غواصان را زیر آتشی پرحجم دارد.
با این وضع، عبور از تنگه در ابعاد پیش بینی شده، به عنوان تاکتیک ویژه عملیات، غیرممکن بود. با این حال، رزمندگان در محورهای دیگر، پیش روی های قابل توجهی در عمق خطوط دشمن داشتند، خصوصا در منطقه «شلمچه» که چند سال بود غیرقابل نفوذ به حساب می آمد.
در نهایت، به دلیل مسدود بودن محور تلاش اصلی، عملیات نظامی، پس از حدود بیست و چهار ساعت، در تمامی جبهه متوقف شد و قوای خط شکن به خطوط پیش از عملیات بازگشتند. حتی تصور توقف عملیات هم برای مسئولان ارشد سیاسی و نظامی، غیر ممکن بود.
پذیرش شکست در این مرحله از جنگ، هیچ شباهتی به سال های قبل نداشت. ارتش دشمن بدون پنهانکاری، در تدارک خیزی بلند برای بازپس گیری «فاو» بود و در صورت بروز این اتفاق، هیچ کس نمی توانست پیش بینی کند که پس از آن، چگونه می شد در برابر رژیم صدام ایستاد. ادامه عملیات، تنها انتخابِ موجود بود اما طرح عملیات نیاز به بازبینی و اصلاح داشت.
تلخی بی نتیجه ماندن عملیات کربلای ۴ و پایکوبی دردناک دشمن که رسانه های جهان با آب و تاب فراوان اقدام به پوشش رسانه ای آن می کردند، باعث نشد که حواس رزمندگان ایرانی از نتیجه بزرگ و غیرقابل پیش بینی این عملیات غافل شوند: تصرف استحکامات نفوذناپذیر عراق در «شلمچه».
تصور می شد که مدافعان شلمچه تا زمانِ سقوط «ابوالخصیب» و حتی مدتی بعد از آن مقاومت کنند و احتمالا تنها پس از رسیدن ایرانیان به دروازه جنوبی بصره(ابوالخصیب)، به زانو دربیایند اما طی همان چند ساعتی که عملیات کربلای ۴ به طول انجامید، مستحکم ترین سامانه دفاعی شلمچه، که به «دژ پنج ضلعی» شهرت داشت، توسط دو یگان ایرانی که شهرت زیادی نداشتند، در هم شکست و تصرف شد. هر چند که با توقف عملیات، رزمندگان از پنج ضلعی هم عقب نشستند اما فرماندهان عالی رتبه سپاه، بلافاصله فاتحانِ پنج ضلعی را فراخواندند و از آنان گزارش کاملِ این پیروزی عجیب را درخواست کردند.
در این زمان، ارتش صدام با تصور انصراف ایران از تداوم عملیات، تمرکز قوای خود را در جبهه بصره کاهش داد. فرماندهان ایرانی که با اطلاعات به دست آمده از محور پنج ضلعی، مترصد فرصتی مناسب بودند، با طراحی و تدبیری سریع و غافلگیرانه، محور اصلی عملیات را از ام الرصاص به شلمچه، (که قابل نفوذ بودن شان تجربه شده بود) تغییر دادند.
برای درک بهتر اهمیت آن چه در شلمچه اتفاق افتاده بود، شناختی اجمالی از این منطقه طلایی لازم به نظر می رسد. فاصله مرز ایران تا «بصره» حدود ۱۵ کیلومتر است. میان بصره و محدودهای از مرزهای ایران (طلائیه-کوشک-شلمچه)، دشتی به مساحت حدود ۱۸۰۰ کیلومتر مربع واقع شده است که به صورت طبیعی، هیچ مانعی در آن وجود ندارد و در منطق نظامی، ایران در جبهه ای به طول ۹۰ کیلومتر، می تواند به سهولت به سمت «بصره» پیشروی کند.
عراق در اوایل دهه ۵۰ شمسی،(هنگامی که اختلافات مرزی اش با ایران در اوجِ خود بود) برای رفع این تهدیدِ بزرگ، دست به اقدامی کم نظیر و پرهزینه زد. حفر کانالی به طول ۳۰ کیلومتر و عرض یک کیلومتر(نزدیک به دوبرابر عرض کانال سوئز) به صورت مورب در فاصله ۱۰ کیلومتری «بصره».
این کانال که در پوشش پرورش ماهی ایجاد شد، راه های زمینی دسترسی به بصره را برای ایران، به دو تنگه به عرض حدود ۵ کیلومتر در شمال و جنوب کانال، محدود می کرد. انتهای جنوبی کانال، با شکلی شبیه به شمشیر(نوک کانال)، درست به منطقه شلمچه ختم می شد. فاصله نوک کانال ماهی با رودخانه اروند رود (۵کیلومتر) دالانی بود که نزدیک ترین مسیرایران به بصره، از میان آن می گذشت(جاده شلمچه به بصره از همین دالان می گذرد).
گرچه در همان زمان، ایران به حفر چنین کانالی که آشکارا ماهیت نظامی داشت اعتراض کرد اما تنها در سال ۱۳۶۱ بود که ثمرات چنین خرج هنگفتی(تنها در یک فقره، ۴۰۰ میلیون تن خاکبرداری، صرف نظر از هزینه سنگین پمپاژ آب)خود را نشان داد.
رزمندگان ایرانی که پس از فتح خرمشهر، در نظر داشتند با عملیات رمضان، به بصره نزدیک شوند، ناچار باید محدوده لشکرکشی خود را به شمال و جنوب کانال محدود می کردند. راهکارِ شمالِ کانال، با ایجاد سازه های دفاعی موسوم به «خاکریزهای مثلثی» مسدود گردید و راهکارِ جنوب کانال هم با رهاکردن میلیون ها متر مکعب از آب کانال به زمین های اطرافش، کاملا بسته شد. تلاش ها برای عبور خاکریزهای مثلثی ناکام ماند و به این ترتیب، پرونده رسیدن به دروازه شرقی بصره، عملا به حالت تعلیق درآمد. علی رغم این مانعِ سرگیجه آور، منطقه شلمچه، به عنوان نزدیک ترین مسیر به بصره، همواره در ذهن فرماندهان ایرانی وجود داشت.
ارتش عراق، پس از عملیات رمضان، به ایجاد آب گرفتگی بسنده نکرد، بلکه ظرف مدت کوتاهی، دالانِ تنگِ حد فاصل نوک کانال ماهی تا اروند رود را با استحکامات تو در تو و موانع لایه به لایه، چنان مسلح کرد که این منطقه به عنوان دروازه شرقی بصره، به عنوان دژی بدون منفذ و شکست ناپذیر، نه تنها در ایران که بلکه در سطح رسانه های جهان، شهرتی جالب توجه به دست آورد.
گرچه در سال ۶۱، رزمندگان ایرانی، آمادگی فیزیکی و اعتماد به نفس کافی برای عبور از عرض کانال ماهی را نداشتند اما چهار سال بعد، تجربه یک بار عبور از رودخانه دجله و دو بار گذشتن از رودخانه وحشی اروند، در کارنامه آنان می درخشید. حالا برای رسیدن به بصره، دو راهکاربه نظامیان ایرانی چشمک می زدند. دژهای پنج ضلعی که آسیب پذیری شان در کربلای ۴ کشف شده بود و عبور از عرض کانال ماهی و آب گرفتگی اطراف آن، با اتکا بر تجارب سال های گذشته.
این گونه شد که دو هفته پس از توقف عملیات کربلای۴، سپاهیان مسلمان ایرانی، حمله ای سنگین و پرتوان را، این بار از محور شلمچه به سمت بصره آغاز کردند. این یورش جدید که کربلای ۵ نام گرفت، با موفقیتی خیره کننده، همراه بود.
ارتش عراق که مبتنی بر تجارب گذشته، تصور نمی کرد ایرانیان ظرف ۱۴ روز، قادر به تدارک عملیاتی چنین وسیع باشند، کاملا غافلگیر شد. رزمندگان ایرانی ازشمالِ «پنج ضلعی»، همان مانورِ تجربه شده در کربلای۴ را تکرار کردند و در کنار آن، به صورت وسیع، اقدام به عبور از عرض کانال ماهی و پیاده شدن در غربِ آن نمودند.
نبرد در سه منطقه «پنج ضلعی»، «غرب کانال ماهی» و «جنوب پنج ضلعی» طی نزدیک به یک ماه، عراق را وادار کرد که نیمی از تمام توان نظامی خود را وارد این منطقه کوچک کند(جمعا حدود ۴۰ کیلومتر مربع). عملیات کربلای۵ در «شلمچه» را نه تنها باید بزرگ ترین نبردِ سال های دفاع مقدس به شمار آورد، بلکه می توان آن را سنگین ترین عملیات نظامی در آسیای غربی، قبل از تهاجم آمریکا به عراق محسوب کرد.
در این عملیات، رزمندگان ایرانی با عبور از دروازه نوک کانال ماهی، خود را به «نهر جاسم» رساندند و در فاصله ۱۲ کیلومتری بصره ، خط پدافندی مستحکمی را تشکیل دادند. عراق برای عقب راندن ایرانیان از این منطقه، تلفاتی بی سابقهرا تحمل کرد(قریب به ۵۰ هزار نفر) اما راه به جایی نبرد و تنها موفق شد مانع از پیشروی بیشتررزمندگان(تا خطِ موسوم به «کانال زوجی) شود.نتایج این عملیات، تیر خلاصی بود بر اعتماد قدرت های جهانی به عراق به عنوان عامل مهار ایران و برقراری موازنه جدید قوا در آسیای غربی(علت اصلی آغاز تهاجم عراق به ایران جلو بردن همین ایده بود).
همین پیروزی باعث شد متحدان غربی صدام، برای نجات عراق از مخمصه، به تکاپو درآمده و در نهایت قطعنامه ۵۹۸ را تنظیم و تصویب کنند که برای نخستین بار، درخواست های ایران در طول جنگ، تا حدود قابل توجهی در آن درج شده بود.
تا قبل از کربلای۵، عملا وضعیت جنگی میان عراق و ایران به رسمیت شناخته نمی شد و هیچ نقطه قابل اعتنایی برای آغاز مسیرِ منتهی به اتمام جنگ وجود نداشت. قطعنامه ۵۹۸ گرچه از مطالبات حقه ایران فاصله قابل توجهی داشت اما نشانه ای واضح بود که متحدان منطقه ای و جهانی صدام، از رسیدن به اهداف خود علیه انقلاب ایران، در جبهه نظامی منصرف شده و یقین حاصل کرده اند هزینه های نجومی برای پروار کردن ارتش صدام، با هدف سقوط جمهوری اسلامی یا حداقل تضعیف و کاهش ضریب نفوذ آن در آسیای غربی، نتیجه ای نخواهد داشت.
نظر شما